سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :18
بازدید دیروز :2
کل بازدید :45404
تعداد کل یاداشته ها : 23
103/2/29
11:49 ع

مهرورزان زمان های کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن
که در آنجا که تویی
برنیاید دگر آواز از من..

ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد

هرچه میل دل دوست بپذیریم به جان 

هرچه جز میل دل او بسپاریم به باد...
آه...
باز این دل سرگشته من

یاد آن قصه ی شیرین افتاد
بیستون بود و تمنای دو دوست...
آزمون بود و تماشای دو عشق...
در زمانی که چو کبک

خنده می زد شیرین

تیشه می زد  فرهاد...

نه توان گفت به جانبازی فرهاد، افسوس

 نه توان گفت ز بی دردی شیرین، فریاد..

کار شیرین به جهان شور برانگیختن است..

عشق در جان کسی ریختن است..

کار فرهاد برآوردن میل دل دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن

خواه با کوه درآویختن است...

رمز شیرینی این قصه کجاست؟
آن که آموخت به ما درس محبت 
می خواست:
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
تب وتابی بوَدت هر نفسی

به وصالی برسی، یا نرسی...

سینه بی عشق مباد...